پاوبلاگی



سلام.

خواستم بگم احتمالا دوباره اومدم و شاید این دفعه بمونم.

نمیدونم . شاید احساس کردم زیادی دارم پر میشم. شایدم احساس کردم زیادی خالی شدم.

به هرحال اگه شروع کرده باشم، فقط از روی احساسمه که البته همیشه راستش رو نگفته.

ببخشید اگه سرتون رو درد آوردم یا درد میارم یا درد خواهم آورد. بزارید به حساب جوونی و احساساتی بودنم.


* البته خب ما آدم ها همه چیزمون موقته. بخصوص احساساتمون.

* ساعت نزدیک یک شب و دیگر هیچ.


بسم الله.

همه ما از بعضی آدم های اطراف خودمون متنفریم. به دلایل مختلف حالمون از خودشون و کارهاشون به هم می خوره. دائم نقص ها و ایرادهاشون رو توی دل یا زیر لب غر می زنیم. حتی شاید همین زیر لب و توی دل ،‌ توهین یا تف و لعنت  هم !

ولی تا حالا برای چند نفرمون اتفاق افتاده که از خودمون و کارهای خودمون متنفر باشیم؟ عیوب و ضعف های باغچه مون رو پیدا کنیم و مثل پتک اونا رو تو سر خودمون بزنیم؟ یا حتی شاید بهمون(!) فحش بدیم و بد و بیراه بگیم. یا حتا تر (!) بلند بهمون توهین کنیم. داد بزنیم!

چرا همش میگم خودش. چرا هیچ وقت سراغ خودم نمیام ؟ مگه من چیم از اون کمتره؟!!

نمیدونم ولی ظاهرا رسمش اینه که از خودم شروع کنم و بیشتر به خودم مشغول باشم. بالاخره هرچی نباشه، تو اینجور مسائل، خودم مهمتر از بقیه هستم. چون اگه بنا بر اصلاح و رشد دادن دنیا هم باشه، اولین نفر اینجانب هستم.

***

پاورقی در پاورقی:

1- میدونم این کار یه کم ترسناکه ولی بنظرم ارزشش رو داره.

2- در اکثر موارد خرده شیشه های فرد (این شکل نوشتار صحیح است نه خورده شیشه . قابل توجه عزیزان) حدود چند کیلو بیشتر از مال اونی بوده که عیب هاشو می گفته.

3- اگه این عیبجویی علنی بشه و به گفتگوهای دوستانه، گروه های شبکه های اجتماعی، صفحات اینستا، چمیدونم هرکجا که به ذهنتون میرسه بیاد دیگه واقعا زشته. اونوقت دیگه یه جعبه دستمال کاغذی هم برای تمیزکاری کمه.!

4- البته و صدها البته همیشه باید نقد های خالصانه و منصفانه رو به افراد ذیربط انتقال داد. یادمون نره که بعد از پیشرفت خودمون در قبال پیشرفت جامعه هم مسئول هستیم. فقط بحث اینجاست که یه وقت یادمون نره که خودم» هایی هم وجود داره.

5- ترکیب حتاتر» از نوشته های بسیار زیبای آقای امیرخانی اقتباس شده است.

6- اسلوب بهمون فحش بدیم» کاملا بکر و از تراوشات این ذهن بیمار می باشد.


بسم الله - 6 اسفند

امروز داشتم با رفیقم راجع به یه موضوعی صحبت می کردم. وسطش برگشت گقت :

-        آره منم قبول دارم ولی یه چیز دیگه هم هس. اونم اینه که . (دو کلمه گفته نگفته)

-        نه این رو قبول ندارم. چون با اصل قضیه مشکل داره و . (5 دقیقه فک زدن)

-        نه منظورم این بود که . (دو کلمه گفته نگفته)

-        نه حسین. این چیزی که میگی نتیجه خوبی نداره چون . (5 دقیقه فک زدن)

-        من اصلا نمیخواستم این رو بگم. من میگم که . (دو سه کلمه گفته نگفته)

-        خب اگه اینجوری بشه که مشکلات زیادی پیش میاد و فلان میشه و بهمان میشه و . (5 دقیقه فک زدن)

-        یه لحظه اجازه بده. اون چیزی که میگم دقیقا اینه که . (بالاخره چند جمله صحبت کرد.)

-        آره خب اگه با این شرایط و این شکل باشه خیلی هم خوبه. منم قبول دارم.


بعد که داشتم سرفرصت به ماجری (!) فکر میکردم دیدم .

یک) چند دقیقه بیخود حرف زدم.

دو)  با یه دشمن فرضی جر و بحث کردم.

سه) دوستم رو یکم دلخور کردم. (آخه آدم با احساس و زود رنج و البته رک و روراست و بامرامیه این حسین. چقدر خوبه از این رفیقا!)

چرا؟ فقط بخاطر این که اجازه ندادم حرفش رو کامل بزنه و تلاش نکردم منظورش رو بهتر بفهمم. راستش حتی وقتی داشت حرف میزد، فقط داشتم خودم رو برای حمله و نقد بعدی آماده میکردم.


یکم بعدتر که دوباره به مساله نگاه کردم از خودم پرسیدم چرا اینطور شد؟ دلیلش رو فقط یه چیز می دیدم. خود برتر بینی». خودم رو بالاتر می دیدم و همیشه تصور می کردم یا بهتره بگم دوست داشتم من درست بگم که خب قاعدتا رفیقم باید اشتباه می گفت.


نگران کنندست. باید بیشتر مراقب خودم باشم . همین . و دیگر هیچ.


پاورقی :

1- روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست .


بسم الله.

همه ما از بعضی آدم های اطراف خودمون متنفریم. به دلایل مختلف حالمون از خودشون و کارهاشون به هم می خوره. دائم نقص ها و ایرادهاشون رو توی دل یا زیر لب غر می زنیم. حتی شاید همین زیر لب و توی دل ،‌ توهین یا تف و لعنت  هم !

ولی تا حالا برای چند نفرمون اتفاق افتاده که از خودمون و کارهای خودمون متنفر باشیم؟ عیوب و ضعف های باغچه مون رو پیدا کنیم و مثل پتک اونا رو تو سر خودمون بزنیم؟ یا حتی شاید بهمون(!) فحش بدیم و بد و بیراه بگیم. یا حتا تر (!) بلند بهمون توهین کنیم. داد بزنیم!

چرا همش میگم خودش. چرا هیچ وقت سراغ خودم نمیام ؟ مگه من چیم از اون کمتره؟!!

نمیدونم ولی ظاهرا رسمش اینه که از خودم شروع کنم و بیشتر به خودم مشغول باشم. بالاخره هرچی نباشه، تو اینجور مسائل، خودم مهمتر از بقیه هستم. چون اگه بنا بر اصلاح و رشد دادن دنیا هم باشه، اولین نفر اینجانب هستم.

***

پاورقی در پاورقی:

1- میدونم این کار یه کم ترسناکه ولی بنظرم ارزشش رو داره.

2- در اکثر موارد خرده شیشه های فرد (این شکل نوشتار صحیح است نه خورده شیشه . قابل توجه عزیزان) حدود چند کیلو بیشتر از مال اونی بوده که عیب هاشو می گفته.

3- اگه این عیبجویی علنی بشه و به گفتگوهای دوستانه، گروه های شبکه های اجتماعی، صفحات اینستا، چمیدونم هرکجا که به ذهنتون میرسه بیاد دیگه واقعا زشته. اونوقت دیگه یه جعبه دستمال کاغذی هم برای تمیزکاری کمه.!

4- البته و صدها البته همیشه باید نقد های خالصانه و منصفانه رو به افراد ذیربط انتقال داد. یادمون نره که بعد از پیشرفت خودمون در قبال پیشرفت جامعه هم مسئول هستیم. فقط بحث اینجاست که یه وقت یادمون نره که خودم» هایی هم وجود داره.

5- ترکیب حتاتر» از نوشته های بسیار زیبای آقای امیرخانی اقتباس شده است اما اسلوب بهمون فحش بدیم» کاملا بکر و از تراوشات این ذهن بیمار می باشد.


بسم الله - 9 اسفند

این چه حرفیه؟ نه وجدانا این چه حرفیه؟ وقتی مسئولیت رو قبول می کنی. وقتی میدونی شرایط چطوریه و مسئولیت رو قبول می کنی. وقتی میدونی توانایی های خودت چقدره و شایستگی های لازم رو هم میدونی و مسئولیت رو قبول می کنی، این چه حرفیه؟ وقتی افراد دیگری هم هستند که میتونند این وظیفه رو انجام بدن و تو بدون هیچ اجباری و از روی اختیار بلکه از روی علاقه این بار رو قبول می کنی، این چه حرفیه؟

چطور این حرف رو به کسایی که در قبالشون مسئول هستی، میزنی؟ با چه رویی، با چه جرئتی؟ با چه منطقی، با چه توجیهی؟

حرف من این نیست که باید یه کاری می کردی که بشه. اصلا فرضا که شما تلاشت رو هم کردی. عرقت رو هم ریختی. پدرت رو هم در آوردی. حرف من اینه که اگه میدونستی نمیشه و اومدی و مسئولیت قبول کردی و وعده دادی، خیانت کردی. اگر هم نمیدونستی که خیلی ببو بودی یا نه! اصلا بیخود کردی که نمیدونستی و اومدی!

مسئولیت پذیر بودن همیشه بعد از قبول مسئولیت نیست. میشه گفت کسی که میدونه نمیتونه و نمیاد، خیلی آدم مسئولیت پذیریه و صدالبته بالعکس.

پی نوشت :

1-    قابل تطبیقه. از محافل بالای ی تا گروه های کوچک اجتماعی.

2-    اما از دید دیگر : چرا اینقدر ساده و بچه گانه انتخاب می کنیم؟ (و خود حدیث مفصل بخوان)

3-    ببخشیدا! یه کم، زیاد آکنده شده بودم.


بسم الله - 6 اسفند

امروز داشتم با رفیقم راجع به یه موضوعی صحبت می کردم. وسطش برگشت گقت :

-        آره منم قبول دارم ولی یه چیز دیگه هم هس. اونم اینه که . (دو کلمه گفته نگفته)

-        نه این رو قبول ندارم. چون با اصل قضیه مشکل داره و . (5 دقیقه فک زدن)

-        نه منظورم این بود که . (دو کلمه گفته نگفته)

-        نه حسین. این چیزی که میگی نتیجه خوبی نداره چون . (5 دقیقه فک زدن)

-        من اصلا نمیخواستم این رو بگم. من میگم که . (دو سه کلمه گفته نگفته)

-        خب اگه اینجوری بشه که مشکلات زیادی پیش میاد و فلان میشه و بهمان میشه و . (5 دقیقه فک زدن)

-        یه لحظه اجازه بده. اون چیزی که میگم دقیقا اینه که . (بالاخره چند جمله صحبت کرد.)

-        آره خب اگه با این شرایط و این شکل باشه خیلی هم خوبه. منم قبول دارم.


بعد که داشتم سرفرصت به ماجری (!) فکر میکردم دیدم .

یک) چند دقیقه بیخود حرف زدم.

دو)  با یه دشمن فرضی جر و بحث کردم.

سه) دوستم رو یکم دلخور کردم. (آخه آدم با احساس و زود رنج و البته رک و روراست و بامرامیه این حسین. چقدر خوبه از این رفیقا!)

چرا؟ فقط بخاطر این که اجازه ندادم حرفش رو کامل بزنه و تلاش نکردم منظورش رو بهتر بفهمم. راستش حتی وقتی داشت حرف میزد، فقط داشتم خودم رو برای حمله و نقد بعدی آماده میکردم.


یکم بعدتر که دوباره به مساله نگاه کردم از خودم پرسیدم چرا اینطور شد؟ دلیلش رو فقط یه چیز می دیدم. خود برتر بینی». خودم رو بالاتر می دیدم و همیشه تصور می کردم یا بهتره بگم دوست داشتم من درست بگم که خب قاعدتا رفیقم باید اشتباه می گفت.


نگران کنندست. باید بیشتر مراقب خودم باشم . همین . و دیگر هیچ.


پی نوشت :

1- روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست .


حرم امام حسین (ع) - بین الحرمین

با نام عشق شروع میکنیم تا با همین نام به پایان بریم دفتر را .

امشب آسمان هبوط نوری عظیم را شاهد است. نوری که عقل ها قاصر خواهد بود از درک کرانه آن.

نوری که در دالان تاریک تاریخ خواهد درخشید تا رهنمایی باشد برای آزادگان. نوری که بی انتها خواهد تابید بر پیکره بی جان انسان. نوری که بی مهابا خواهد بخشید حماسه و غیرت و بصیرت را. نوری که بی پروا در آغوش خواهد گرفت مظلومین عالم را و نوری که بی شک درهم خواهد شکست تابوی ظلم در جهان را.

هبوط نور مبارک!


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها